گفت : این چه سری است که نوع بشر با انواع خودآرایی ها ، ناز ها و عشوه ها ، شیرین زبانی ها ، زیبایی ها و انواع هنرها توان جذب عمیق و ماندگار در دیگران را ندارند و عده ای ساکت و بی ادعا از کنار تو می گذرند و ناگهان آشوبی و طوفانی در دلت به راه می افتد.
گفتم : افراد زیادی در این باره داد سخن سرداده اند و کتابهای زیادی در باب آیین دوست یابی و آداب دلبری نوشته شده ، برو آنها را بخوان و این خسته دل را به حال خود واگذار.
گفت : همه را خوانده ام و به کار بسته ام ، اما هیچ کدام راز دلبری به معنایی که گفتم را بر من فاش نساخت.
گفتم : این گوهری است که تنها در مکتب اهل بیت ع و در محضر انسان کامل می توان یافت و لا غیر
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
گفت : من هم به دنبال این گوهر هستم.
گفتم : این نه رویست که من وصف جمالش دانم،این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
گفت : و اما السائل فلا تنهر
گفتم : حال که اصرار داری به کنایت و اشارت آنچه طوطی وار شنیده و آموخته ام برایت می گویم ، چرا که این مقال در چارچوب واژگان و اصطلاحات نمی گنجد.
حدیث عشق به طومار در نمی گنجد
بیان دوست به گفتار در نمی گنجد
سماع انس که دیوانگان از او مستند
به سمع مردم هشیار در نمی گنجد
و اما برای گام نخست همین بس که بدانی اولین و بزرگترین سر دلبری آن است که به هیچ عنوان در اندیشه دلبری نباشی ، چرا که اگر حتی ذره ای خود را لایق دلبری بدانی شعبه ای از غرور و تکبر در تو لانه کرده و انسانها بالذات از افراد متکبر و مغرور بیزارند و هر چه بکوشی نمی توانی در دل کسی جایی همیشگی و ماندگار باز کنی.


کاملا درست بود..احسنت!